محضر ماه | ||
به چه می اندیشی؟
در قرآن خطاب به پیامبر آمده است: «به تو و به انبیای قبل از تو وحی شد که اگر شرک بورزی عملت بدون اجر میشود و به طور قطع از زیانکاران خواهی بود.» (زمر، 65) چگونه به معصوم وحی میشود که «اگر شرک بورزی... از زیانکاران هستی» مگر معصوم هم امکان مشرک شدن دارد؟ اولاً بایستی دانست خطاب اینگونه آیات که به انحای دیگر در سوره های گوناگون تکرار شده رویکرد آموزشی برای تمام بشریت دارد. به این معنا که موحد بودن آنقدر مهم است که حتی اگر پیامبر اکرم نیز ذره ای در ذهن مبارکشان غیر از خداوند را جای دهند با ایشان نیز مدارا نخواهد شد. ثانیاً در تفسیر المیزان تأکید شده که خطاب در آیه به رسول اکرم و سایر انبیاء به نهی از شرک و جزو زیانکاران شدن خطابی است حقیقی و تهدید و انذاری است واقعی، چون هدف این حقیقت است که رسول اکرم (ص) هم مأمور به ایمان آوردن است. او مشرکین را به هر چه دعوت میکند که به آن ایمان آورند خودش نیز باید به آن ایمان آورد و انجام دهد و صرف معصوم بودن به عصمت الهی باعث نمیشود که تکلیف از ایشان ساقط باشد و امر به تکلیف به ایشان صحیح نباشد چون اگر این طور بود دیگر عصمت در حقشان تصور نمیشد پس معصوم به کسی گفته میشود که بتواند گناه کند ولی نکند. [ چهارشنبه 89/12/4 ] [ 2:49 عصر ] [ علی تبریزی ]
[ نظرات () ]
به چه می اندیشی؟ سؤال: افسانه غرانیق چیست؟پاسخ: افسانه غرانیق به طور خلاصه، این است که «پیغمبر خدا بتهای مشرکان را ستایش کرده است!» اکنون اصل ماجرا به نقل از تفسیر طبری: «وقتی پیغمبر دید خویشاوندانش از او روی گردانده، دوری میکنند، آرزو کرد که خدا آیه ای بفرستد. نتیجه این آرزو و تلقین به نفس، این شد که وقتی سوره نجم بر او نازل گشت و آن را در مجمع قریش خواند، همین که به آیه «أفرأیتُمُ اللاّتَ وَالعُزّی» رسید، شیطان از خیال درونی که پیغمبر درباره نزدیکی به قومش داشت، سوء استفاده کرد و به زبان او گذاشت که در ستایش بتها بگوید: «تِلکَ الغَرانِیقُ العُلی... اینان بتان بزرگانند؛ همانا میانجیگری آنها پذیرفته است!» قریش که این گفته را شنیدند، از ستایش خدایان خود خرسند گشتند و پذیرفتند. مسلمانها هم بی اینکه پیغمبر خود را به لغزش یا خطا یا گمان بیهوده ای متهم کنند، تصدیق کردند... و از مشرکان قریش هم هر کس در مسجد حاضر بود سجده کرد؛ زیرا به گوش خود ستایش بتها را از پیغمبر شنیده بود! از آن سو، جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و گفت: «آنچه خواندی من نیاوردم! سخنی گفتی که خدا نگفته بود!» پیغمبر سخت اندوهگین و بیمناک شد. خدا که بسیار با وی مهربان بود برای این که خاطر او را آسوده سازد! آیاتی بر وی فرستاد: «هیچ پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو میکرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود میریخت) شیطان القائاتى در آن میکرد؛ اما خداوند القائات شیطان را از میان میبرد، سپس آیات خود را استحکام میبخشید و خداوند علیم و حکیم است. (سوره حج، آیه 52) (جزء 17 تفسیر طبری) چند نکته برای تبیین موضوع: نکته اول: قدیمیترین مدرک برای افسانه غرانیق از تاریخ مسلمین، طبقات ابن سعد و تاریخ طبری است و آنها نیز در زمان وقوع افسانه نبوده اند لذا گفتارشان از ارزش تاریخی برخوردار نیست و نه تنها سند صحیحی در دست نیست، بلکه جز سند پاره و دمبریده ای وجود ندارد. معلوم شد منشأ این گفته ها و نوشته ها، هو و جنجالی بیش نیست. نکته دوم: در اینجا پرسشی پیش میآید که: چنین اتفاق مهم و حادثه غریبی که باید طبعاً اثر دعوت قبلی پیغمبر(ص) را خنثی کند و کفار را بر او چیره و مسلمانان را به وی بدگمان سازد، چطور تنها از زبان عبد ا... پسر عباس (و حد اکثر، از زبان شش نفر) نقل شده؟ و هرگاه این واقعه راست میبود، بایستی ولوله غریبی در جهان عربی آن روز ایجاد کرده، اثرش در جهان امروز هم باقی باشد نه آن که پیدایش آن در تاریخ مسلمانان، از قرن دوم هجری آغاز گردد. نکته سوم: این داستان شامل سه قسمت است: شرح کناره گیری قریش از پیغمبر آرزو کردن ایشان که: «کاش خدا چیزی میفرستاد، تا این جدایی را برطرف سازد!» ب- ستایشی که پیغمبر از بتان کرده. ج- مذاکرات خصوصی (!) که شب بین جبرئیل و پیغمبر رخ داد. حال این سؤال پیش میآید که: گوینده این داستان در قسمت اول، حالات روحی پیغمبر را به چه وسیله فهمیده و چگونه دانسته که رسول اکرم آرزو میکرد چیزی نازل شود که جدایی او و فامیلش را برطرف سازد؟ و همچنین در قسمت سوم، این دروغپرداز در مجلس خصوصی پیغمبر و جبرئیل چه میکرد و از کجا به دست آورده که جبرئیل به پیغمبر چنین گفت و او چنان پاسخ داد!؟ چهارم: مفاد آیه 74 سوره اسری چنین است: «و اگر ما تو را ثابت قدم نمیساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى)، نزدیک بود به آنان تمایل کنى» پس معلوم میشود خدا پیغمبر را پا برجا ساخته و نگذاشته به کافران متمایل شود. در صورتی که افسانه سازان غرانیق میگویند: او بتان را ستود! پنجم: در کتب عرب غرانیق به نام بت نیامده بلکه به معنی «مرغ سپید» و «جوان خوشصورت» آمده است. ششم: آشفتگی داستان، چه از جهت چگونگی نقل و چه از جهت عبارت از قرائنی است که نادرستی آن را اثبات میکند. هفتم: آن پیامبری که در مقابل تطمیع و تهدید فامیل خود فرمود: «اگر آفتاب را در یک دست و ماه را در دست دیگرم بگذارید از دعوت خود دست برنخواهم داشت.» چگونه چنین کسی دچار چنان تخیلی خواهد شد!؟ هشتم: آیات سوره نجم و همچنین آیات دیگر قرآن میگوید: پیغمبر از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. نهم: میگویند آیه 52 سوره حج برای تسلای خاطر پیامبر نازل شد در حالی که این سوره در مدینه و پس از هجرت بر پیغمبر نازل شده، در صورتی که قرائت سوره نجم در مکه و در اوائل بعثت بوده است. تصور میرود با توضیحاتی که از نظر خوانندگان گرامی گذشت، به خوبی روشن شده باشد که افسانه غرانیق از جمله دروغهایی است که سالها پس از رحلت رسول اکرم (ص) در میان مسلمانان رواج یافته، آنگاه در کتابهای تاریخ و تفسیر اسلامی ضبط گردیده است و منشأ آن را هم باید در اسلام ستیزی دنیای غرب و خصوصاً منفعت طلبی برخی کشیشهای آن دوره دانست. (از کتاب «جنایات تاریخ» نوشته استاد دکتر سید جعفر شهیدی) [ سه شنبه 89/11/19 ] [ 2:11 عصر ] [ علی تبریزی ]
[ نظرات () ]
به چه می اندیشی؟ سؤال: آیا ممکن است فقیهی باشد که ولایت فقیه را قبول نداشته باشد؟
پاسخ: اولاً: آیت ا... جوادی آملی میگوید: در دین، غیر از ضروریات اولیه و برخی از نظریات که با فاصله اندک، به ضروریات منتهی میشوند، بسیاری از مسائل نظری مورد اختلاف است. حتی در مبطلات، شرایط و موانع نماز که امر روشنی در اسلام است، باز بین صاحبنظران اختلاف وجود دارد و چنین اختلافی بسیار طبیعی است... لیکن در جریان ولایت فقیه اگر به روح حاکم بر متون فقهی از یک سو و تفکر ناب فقیهان اسلام از سوی دیگر نگاه شود و از این منظر مورد بررسی قرار گیرد، اختلاف بسیار کم خواهد شد. (ولایت فقاهت و عدالت، ص 355) ثانیاً: این ادعا که: «در مورد ولایت فقیه بین علما “اجماع” نیست.» اساساً ادعای باطلی است و تا کنون چندین جلد کتاب از سوی محققین حوزه و دانشگاه در ابطال این حرف باطل به نگارش در آمده که به عنوان نمونه کتاب «ولایت فقیه در اندیشه فقیهان» (دکتر یعقوبعلی برجی) را میتوان نام برد. بحثها و اختلافهایی نیز که در این باره جریان دارد، تنها به نحوه استدلال بر این مسأله و در موارد قلیلی به تعیین حدود آن بر میگردد نه اصل مسأله. اصولاً اگر ولایت فقیه را نپذیریم چه راهی برای اجرای احکام اسلامی در جامعه باقی خواهد ماند؟! لذا بقول امام راحل: «دلیلی که بر ضرورت امامت اقامه میگردد، عیناً بر ضرورت تداوم ولایت در عصر غیبت دلالت دارد و آن لزوم بر پا داشتن نظام و مسؤولیت اجرای عدالت اجتماعی است.» آیت ا... جوادی آملی در این باره مینویسند: ما فقیهی نداریم که به صورت مطلق، ولایت را برای فقیه قبول نداشته باشد. فقیهانی که میگویند فقیه ولایت ندارد، مقصودشان آن است که ابتدائاً این سِمَت برای فقیه جعل نشده که او اقدام به تشکیل حکومت کند، ولی همین فقیهان، ولایت فقیه را از این باب قبول دارند که اگر مردمی برای اجرای قوانین و دستورهای خداوند آماده باشند، زمینه آماده است و حکومت اسلامی در چنین فرضی از مصالح مهم الهی است که بر زمین مانده و مطلوب شارع است... مرحوم نراقی از علمای قرن سیزدهم مینویسد: ولایت فقیه فی الجمله بین شیعیان اجماعی است و هیچ یک از فقها فی الجمله در ولایت فقیه اشکال نکرده است. (عوائد الأیام، ص 186) ابن ادریس حلی از فقهای بزرگ قرن ششم هجری نیز مینویسد: ائمه همه اختیارات خود را به فقهای شیعه واگذار کرده اند. (سرائر، ج 2) عالم بزرگ شیعی و صاحب جواهر میفرماید: کسی که در ولایت فقیه وسوسه کند، طعم فقه را نچشیده است و معنا و رمز کلمات معصومین علیهم السلام را نفهمیده است. (جواهر الکلام) بنابر این عمده اختلافها در اثبات حدود و چگونگی آن میباشد. حضرت آیت ا... خامنه ای در این زمینه فرموده است: ولایت فقیه و رهبری جامعه و اداره کردن شئون اجتماعی در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقه اثنی عشری است و ریشه در اصل امامت دارد. پس اگر کسی از راه دلیل، خلاف آن را معتقد شود، معذور است؛ ولی در عین حال برای او جایز نیست که تفرقه و اختلاف ایجاد کند. (اجوبه الإستفتائات) [ شنبه 89/11/16 ] [ 3:31 عصر ] [ علی تبریزی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |